روز از نو

امروز آغاز بقیه روزهای زندگی من است

روز از نو

امروز آغاز بقیه روزهای زندگی من است

....

 ..............................................

یک حرف ، یک کلمه ، یک جمله جادویی وجود داره که زندگی آدم را تغییر میده ، زن همیشه انتظار این جادو را

میکشید .

تا حالا کتابهای زیادی خوانده بود ولی هنوز جمله ء جادوییش را پیدا نکرده بود . چرا هیچکس  ، تو زندگیش ظاهرنمیشه

که کلامش جادویی باشه ؟ این سئوالی بود که بارها زن از خودش پرسیده بود.

تنها تو فرودگاه نشسته بود و به آدمهای مختلف نگاه میکرد ، داشت به سرزمین آرزوهاش ، فرانسه میرفت .

مثل همیشه تنها سفرمیکرد ، خیره به آدمها میشد ، بیشتر از همیشه نیاز به جواب داشت .

آیا خدایی است ، چرا یک نفر شاده ، یک نفر غمگین .

روح زن ، در رنج بود وفقط قسمت کوچکی از این درد ، به جداییش از مرد مربوط میشد.

باید تو این سفر، رهایی باشه ، آرامش باشه ، زیبایی باشه ، اگه این سفر دوباره شادی را بهش برنمی گرداند ....

قبل از سوار شدن به هواپیما ، نگاهی به پشت سرش کرد ، میخواست گذشته را پشت سر بذاره .

فرانسه ، کشوری زندگی خیلیها را تغییر داده بود ، کشوری که آرزوی دیدنش را داشت .

از برآورده شدن آرزوش میترسید ، وارد هواپیما شد ، به آدمها نگاه کرد ، به خنده هاشون .

دلیل سفر هر کدام از اونها چی بود . نمیدونست میخواد تو فرانسه چه چیزی را پیدا کنه ، و آیا 10 روز برای

چیدا کردن اون حقیقت کافیه .

نمیدونست تصاویری که از پاریس دیده ، چقدر براش واقعیت پاریس نشون داده ، حس بودن در جایی که آرزوی دیدنش را داری

چگونه است ، آیا رسیدن به این آرزو ، معنایی به قسمتهای دیگه زندگیش میده .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد