دردهایی هستند در زندگی که از تو عبور میکنند وآدمهایی که ناخواسته این دردها را بیان میکنند گاهی توفراموش کرده ای که این دردها وجود دارند و زخمهایی نامرئی بر وجودت به یادگار گذاشته اند
*« در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد »*گاهی آنقدر در زندگی شکسته میشوی که فراموش میکنی که به غیر از شکسته شدن در زندگی راه دیگری هم هست و اگر بر حسب تصادف از آن راه گذر کردی نادم و پشیمان برمیگردی و از خودت طلب بخشش میکنی گاهی شروع به نوشتن حرفهایی میکنی که در تو گم شده اند و با خواندنش تنهایی ای را پیدا میکنی که در تو پنهان شده
گاهی ما نیاز داریم به ما بگویند ما بیشتر از خودمان هستیم . در زندگی خودهایی هست که تو را بارها تجربه کرده اند و با هربار دیدنشان احساس میکنی خودی تازه در وجودت کشف کرده ای اما این رویای طلایی با خواندن نوشته ای از گذشته خودت فرو میریزد . این نوشته با بیرحمی تمام فریاد میزند تو در حال تکرار خودت هستی و بارها مرا کشف کرده ای و بارها فراموش کرده ای
* بوف کور صادق هدایت